دین چه کمکی به انسان میکند؟
شاید شما هم شنیده باشید که:« دین من انسانیت است و نیازی به دین دیگری ندارم!» حرف زیبایی است ولی فریبنده. با چند سئوال میتوان گوینده این جمله را خلع سلاح کرد:
1. انسانیت چیست و تعریف شما از انسانیت چگونه است؟ چگونه تشخیص دهیم انسانیت کدام است و کدام کار انسانی است یا غیرانسانی؟
اگر گوینده پاسخ دهد که انسانیت معلوم است دیگر؛ انسانیت یعنی خوبی، وفاداری، مهربانی، خوش اخلاقی... باید از او بپرسیم آیا انسانیت صرفاً همین هاست؟ آیا خوبیها و بدیها اگر دست انسان باشد، تغییر نمی کند؟ 90 سال پیش در اروپا و آمریکا، همجنسبازی یک عمل شنیع و غیراخلاقی و غیرقانونی تلقی گردیده اما اکنون این موضوع تغییر کرده و دیگر یک کار زشت و غیراخلاقی در نگاه همان اروپاییان نیست. آیا معیار انسانیت، معیار تشخیص و تعیین انسانیت و ویژگی هایش انسان است که هر وقت دلش خواست آنرا تغییر دهید و به نفع خود آنرا تعویض کند؟
وقتی اخلاق و حدود انسانیت را به دست خود همان انسان قرار دهیم، قطعاً او خود را محدود نخواهد کرد
آیا انسان میتواند خود چارچوبهای خودش را تعیین میکند؟ آیا موجود محدود شده خودش میتواند حد و حدود محدودیت خود را معین کند؟ طبیعی است که خیر... انسان بدلیل خاصیت نفسانی که دارد، از محدودیت ها فراری است. لذائذ برای او جذاب و فریبنده است. وقتی اخلاق و حدود انسانیت را به دست خود همان انسان قرار دهیم، قطعاً او خود را محدود نخواهد کرد و مدام مصلحت خود را تغییر خواهد داد و هیچ رشدی نخواهد کرد و انسانیت را به قربانگاه نفسانیت خود خواهد کشاند. پس انسان نمیتواند خود، حدود انسانیت را مشخص کند زیرا:
- خود انسان ذی نفع و ذی ضرر است ( یعنی خود انسان از نحوه چارچوبهای انسانیت که محدودکننده است ضرر یا نفع خواهد برد ) بنابراین نمی توان به انسان اعتماد کرد تا خود برای خویش محدودیت را تعیین کند. از کجا معلوم نفع خود را بخواهد دنبال کند نه انسانیت را... بنام انسانیت، نفع خود را دنبال کند. همانند اروپاییان که بنام انسانیت و آبادکردن سرزمینها (استعمار) به دنبال منافع خودشان ملت ها را استثمار کردند و استثمار یعنی استفاده از ثمره کار دیگران.
- با تغییر شرایط و روزگار ممکن است تغییرات اساسی در اخلاق و انسانیت ایجاد شود. جامعه، تاریخ، جامعه، جنبشها، گروهکها و... ممکن است در اساسنامه اخلاقی مردم دست ببرند، فطرتها را تغییر دهند و اخلاق را ضداخلاق و ضداخلاقها را اخلاقی نشان دهند. و زشتی ها را با ظاهری زیبا تدلیس کنند و به خورد ملتها دهند. فلذا نیرویی قوی تر از جامعه و تاریخ و ملتها باید تصدی اخلاق و انسانیت را بعهده داشته باشد تا غیر او کسی توان تغییر آنرا نداشته باشند.
2. آیا انسان به تنهایی و بدون کمک کسی میتواند به انسانیت وفادار باشد و آنرا پاس بدارد؟ آیا انسان نیاز به کمک و امداد نیروی دیگر ندارد؟ اگر بگوید خیر، در جواب می گوییم: پس چطور انسانها با اینکه انسانیت را می دانند و قلباً آنرا تصدیق می کنند و اگر از آنان سئوال بپرسیم که خوب و زشت چیست، پاسخ درست خواهند داد اما غالباً بسیاری از انسانها کارهای خلاف انسانیت انجام میدهند؟ همه میدانند که دروغ بد است اما باز هم دروغ می گویند. همه میدانند که دزدی بد است اما گاهاً بعضی ها دستکجی میکنند. همه میدانند قتل بد است اما از قتل انسانها دفاع میکنند! چرا؟ انسان چرا نتوانست به علم خود و سواد خویش نسبت به اخلاق و انسانیت عمل کند؟ پاسخ واضح است؛ او نیاز به نیروی بیرونی دیگری دارد:
- فطرت انسان تغییرپذیر و خاموشی پذیر است. عواملی ممکن است فطرتها را مخدوش نمایند: خرافات، سنتهای غلط پیشینیان، هواها و نفسها و خواهشهای انسانی و حیوانی، منافع و مضرات، عادات بد مانند تنبلی، ذات راحت طلب انسان، ذات جهلآمیز انسان و... آنچه که می تواند جلوی این آفات را بگیرد و مقابله کند، نیرویی است قوی و بزرگتر از انسانها و خارج از انسانها. باید نیرویی قوی تر از انسان و بدون هیچگونه دخالت انسان، انسان را هدایت، مراقبت، تمشیت و تربیت نماید. پس چند ویژگی باید داشته باشد:
- قوی تر از انسان باشد: که انسان را بتواند حرکت دهد یا متوقف نماید
- هیچ نشأتی از انسان نگرفته باشد: که احتمال نفوذ سلایق و منافع انسان نباشد
- جامع همه موارد مهم زندگی انسان باشد: که احتمال نقص و کامل نبودن آن نرود
- توان بازدارندگی بالایی داشته باشد: که انسان بتواند آنرا قبول و اجرا نماید
- به تمام ویژگیها و صفات ذاتی انسان آگاه باشد: زیرا می خواهد راه درست را به او نشان دهد و کسی که راه درست را نشناسند، نمی تواند راهنما باشد.
با این ویژگیها و توضیحات و توصیفات، چه کسی است که میتوانید چنین برنامه درستی برای انسانیت انسان بنویسد و به او راه را نشان دهد؟
ادامه دارد...
علی صادقی
۰ دیدگاه